محل تبلیغات شما
مکالمه ي واقعي ۱

اين يک مکالمه کاملا واقعي بين دو خانم بيست و هشت ساله ي مجرد است:

خانم يک:      سلام الي» جون، خوبي عزيزم؟!
خانم دو:       سلام نانا» جان، فدات شم تو چطوري. پسرت چطوره؟
خانم يک:      اونم خوبه عزيزم، مريض شده بود، بردمش دکتر.
خانم دو:       اوا خدا مرگم بده! چش شده بود مگه؟
خانم يک:    تُن ماهي بهش داده بودم ديشب تا صبح موقع نفس کشيدن .گلوش خِرخِر ميکرد. خيلي نگرانش شده بودم، ديشب  .از.استرس اصلا نتونستم بخوابم.
خانم دو:
      واي عزييييييييزم! دکتر چي گفت؟
خانم يک:     دکتر گفت چيزيش نشده فقط ماهي رو تند تند خورده اينجوري .شده. ميگفت بهش آروم آروم غذا بدين!
خانم دو:       عزييييييييزم!
خانم يک:      باورت نميشه الي»، ديشب داشتم سکته ميکردم از ترس.
خانم دو:       عزييييييييزم! راستي شناسنامه ش رو گرفتي؟
خانم يک:   نه هنوز، گذاشتم اول واکسنش رو بزنم بعد برم سراغ    .شناسنامه ش!
خانم دو:
      آخي عزييييييييزم! کار خوبي مي کني. مراقبش باش. نکنه      .الان تو خونه تنهاش گذاشتي؟!
خانم يک:      نه بابا- مامان خونه هستن، الي جون غذاي بچه م مونده بذار   .زنگ بزنم آماده ش کنن!
خانم دو
:      عزييييييييزم! خيلي دلم براش تنگ شده، يه روز ميام خونه تون، .بچه ت رو مي بينم. مواظب پسر خوشگلت باش، از طرف من .ببوسش!

مکالمه واقعي ۲

خانم يک بعد از قطع کردن تلفن سريع با مادرش تماس مي گيرد:
خانم يک:           سلام مامان. .
مادرِ خانم يک:    سلام عزيزم کجايي؟
خانم يک:         دارم بر ميگردم. مامان بي زحمت غذاي پسرم رو بذار رو    گاز که گرم شه.
مادرِ خانم يک:    چشم مامان جان!
خانم يک:       فقط مامان زيرش رو کم کن. غذا رو هم بهش ندي. بذار .خودم برگردم بهش بدم، فقط بذار گرم بشه!
مادرِ خانم يک:    چشم مامان جان!

*** *** ***

پي نوشت ۱: چند وقت پيش رفته بودم مجتمع تجاري لاله پارک» تبريز. جايي که از شير مرغ تا جان آدميزان براي خريدن پيدا مي شود. آنجا براي اولين بار غذاي گربه را از نزديک مي ديدم! کنسرو ماهيِ مخصوصِ گربه! فقط نمي دانستم گربه ي خوشگلِ ماماني بايد اين کنسرو را گرم شده بخورد!

پي نوشت ۲: از يکي شنيدم براي خريدن بعضي گربه ها از ۵۰۰ هزار تا يک ميليون تومان بايد خرج کني، تازه کنسروهايشان از کنسروهايي که ما مي خوريم گران تر است!

پي نوشت ۳: یکی از دوست هایمان يک روز گفت: فرهنگ زيربناي اقتصاد هر کشور است! يکي دیگر از دوستان نه گذاشت، نه برداشت سريع در جوابش گفت: چِرت نگو!»

پي نوشت ۴: این مطلب را بخوانید.

پست های اختصاصی سومین جشنواره وبلاگ نویسی " حماسه اقتصادی"

اقتصاد اجتماعی- ۲: ما همه بابک زنجانی هستیم!

اقتصاد سیاسی- ۱: صفرهای بی مقدار

خانم ,يک ,  ,      ,رو ,مامان ,خانم يک ,خانم دو ,دو       ,    ,مادرِ خانم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها