محل تبلیغات شما

پرده اول:

صبح با صداي شرشر باران از خواب بيدار مي‏شوي و يوميه‏ي صبحگاهي را در ميان چهچه بلبلان مشتاق مي‏خواني. بعد از طلوع آفتاب، پرده را کنار مي‏زني که زيبايي باران و پرواز چلچله‏ها چشمت را نوازش دهد، اما دريغ که زمين به کوير لوت گفته زکي(!) و جز کلاغ، پرنده‏اي در آسمان نمي‏بيني! در همان لحظه کله‏ات مي‏شود شبيه يک علامت سوال و دوتا علامت تعجب(؟!!) و حدس ميزني امروز روز خاصي است. روز حس‏هاي متناقض و انديشه‏هاي باطل!

بقیه نوشته در ادامه مطلب. .

پست های اختصاصی سومین جشنواره وبلاگ نویسی " حماسه اقتصادی"

اقتصاد اجتماعی- ۲: ما همه بابک زنجانی هستیم!

اقتصاد سیاسی- ۱: صفرهای بی مقدار

روز ,باران ,متناقض ,علامت ,پرده ,مي‏شود ,شبيه يک ,مي‏شود شبيه ,کله‏ات مي‏شود ,لحظه کله‏ات ,يک علامت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مشاوره و اطلاعات دارویی دکتر فاریابی